برنامه تلويزيوني از آسمان با موضوع شهيد سيد سعيد حسيني از شهداي تيپ 15 امام حسن (ع) يكشنبه نيمه شعبان ساعت 9شب از شبكه 2 سيما پخش مي شود .

در هنگام حيات خاكيش ، افلاكي بود ، آمدنش ، رفتنش ، خوابيدنش ، بيدار شدنش خنديدنش ، نماز خواندنش ، شب زنده داريهايش و همه وهمه رفتار و كردارش ،برگرفته از تعاليم انبيا ء و معصومين بود و تو گويي مي خواستي سنگ محكي براي سنجش رفتارت با تعاليم اسلام و معصومين عزيز بيابي شك نداشتي كه او را بنگري ، و عاقبت رفتنش تو را به آخرين حلقه سعادت بشر وصل مي كرد . آري در نيمه شعبان بسوي معبود شتافت و تا دنيا دنياست هر نيمه شعبان يادآور پرواز ملكوتي اوست .

پس همه ياران او در تيپ خوبان در نيمه شعبان ساعت 9 شب نظار گر امواج شبكه دو سيما خواهند بود تا روايتي ديگر از شهادتش را به نظاره بنشيند و بر خود ببالند كه روزي هم نفسش بودند.


نوشته شده در تاريخ شنبه 25 تير 1390برچسب:, توسط مصطفی

 

با گوش دل شنيدم صداي دلنشينت

با جان و دل دويدم در كوي جانانت

هر شب به خود بگفتم

با رنج و درد روحم

گر كه تو جا بماندي

از ياران آسنماني    

گرچه نبودي لايق

ليك خدا هستي  

 در ديدار دوستان فرصت ديگر به تو داد

 

 

وعده ما 17 شهريور


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 21 تير 1390برچسب:, توسط مصطفی

شب هنگام بعد از سپري كردن روزي گرم و خسته كننده از فعاليتهاي روزانه در سكونت گاه شبانه به روي كاناپه لم داده بودم ، به نقطه اي خيره خيره نگاه ميكردم ،  صداي زنگ تلفن همراه رشته افكارم را پاره كرد ، فرمانده دلها از آنطرف سيم خبر داد  كه  دوستان گردهم مي آيند . تيتر و ليد خبر را در ذهنم مرور كردم

تيتر : جلسه مجمع رزمندگان تيپ امام حسن (ع) برگزار شد

ليد : گردهمايي رزمندگان تيپ 15امام حسن (ع) مقيم تهران در تاريخ 17/06/90 در تهران برگزار  مي شود.

راستش بعد از شندين خبر ، ديگر صداي فرمانده را نمي شنيدم . همچنان گوش مي دادم ولي  تنها  پژواك خنده هاي مليح  همرزمان بود كه پرده گوش را نوازش مي داد ،  چهره هاي دوست داشتني يشان يكايك جلوي چشمانم رژه مي رفتند .  خنكاي نسيم اين خبر در گرماگرم تابستان هجوم  شعله هاي آتش فصل گرم  را تا رسيدن بهار ديدار در روز هفدهم شهريور بي اثر ميكند . و مي دانستم نفس هاي گرم نازنين دوستان سرماي زمستان پيش رو را قابل تحمل مي كند . پس تا رسيدن روز موعد لحظه شماري ميكنيم و تابستان را به عشق فتح خاكريزهاي محبت دوستان سپري مي كنم .

 


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 13 تير 1390برچسب:, توسط مصطفی

 

بالاخانه مسجدي در محله اي از شهري كه شايد خيلي ها حتي نامش را  نشيده بودند .  خواستگاه مردان ملكوتي شد ، كه براي پرواز شان سكوي هاي آسماني تيپ 15 امام حسن (ع) را انتخاب كردنند. اينجا كانون عاشقان است .

 



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 12 تير 1390برچسب:, توسط مصطفی

 خنده هايتان  فرمان گردآمدن فرشتگان را صادر ميكرد تا ببينندبهترين آفريدگان  معبودشان چگونه  در اوج پرواز بر بال فرشتگان حك ميكنند سرورخود را

 


نوشته شده در تاريخ شنبه 11 تير 1390برچسب:, توسط مصطفی

 به‌یاد و برای سردار شهید رسول زیودار فرمانده دلاور گردان تیپ امام حسن(ع) و لشکر هفت ولی‌عصر(عج)

زمانی که در تیپ امام حسن مجتبی(ع) خدمت می‌کردم، دوستان باصفای خرم‌آبادی‌ام از روزهای درگیری مردم آن دیار با رژیم شاه در خرم‌آباد برایم می‌گفتند. یک روز وقتی یکی از همان دوستان در حال تعریف خاطره بود، رسول زیوردار از جلوی ما گذشت. سلام و علیکی کرد و قدری سربه‌سر همشهری‌اش گذاشت و رفت. رسول را می‌شناختم. فرماندة گردان بود.



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 8 تير 1390برچسب:, توسط مصطفی

 

 

ياز ديشب به تو انديشيدم

با خودم مي گفتم ، تو چه عاشق بودي

تو كه با اين هم درد

تو كه با اين هم رنج

باز در فكر شقايق بودي

 


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 6 تير 1390برچسب:, توسط مصطفی

به ياد شهيد والا مقامي از واحد ادوات تيپ امام حسن (ع)

تقدیم به برادر عزیز شقایقی به جا مانده از قافله عشق، سرداری از دلاوران عرصه وجود، عزیز اقتدار نموده به سپه سالار دشت نی نوا، او که برگ سبز پاها و چشم خود را پیشکش رب الحسینع نموده. او که لبخندهایش قهقهه های شیطان را به زنجیر کشیده، و قامت رعنای استقامت و استواری بر پیشانی بلندش بوسه زده است. و اینک باید در پی قاموسی دیگر بود تا واژگان نو آن ترجمان بهتری از عاشقی اینچنین باشد به چشمهایم علی زراسوند.

روح متلاطم و پرسشگرش ساحل آرامشی نداشت و تا زیر و بم مسئله ای را در نمی آورد آرام و قراری در کارش نبود. بعد از جستجوهای فراوان و عدم قانع شدن از ابهام ایجاد شده، بالاخره جواب سوالش را از مرحوم علامه جعفری با آن لهجه شیرین آذری اش گرفت: کلاً هنگام مواجهه و عبور از سرعت گیر شبهات، هر چیزی که ریشه در عقل و عقلانیت داشته باشد، ریشه در شرع دارد و شریعت اسلام آنرا تائید می کند. با چنان حرص و ولعی از یافتن جوابش می گفت که ماهیت ذاتی دانشجو بودنش را فریاد می زد. زمانیکه اکثر شیر بچه های تیپ امام حسنع محصلینی با میانگین سنی حدود بیست و یک و دو ساله بودند او دانشجوی دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران بود. پسری آرام با چشمهایی رنگی و پوستی روشن، سر به زیر و کم حرف که دستهای زبرش، حکایت زندگی سخت کارگری او را به تصویر می کشید و معلوم بود مسیر دشوار و پر مشقتی را تا اشغال صندلی یکی از بهترین دانشگاههای این کشور طی نموده است.  هنگام سوار شدن بر جیپ صد و شش، به همراه محسن جد غریب و علی زراسوند، تعجب می کردی والا انسان شاعری همچون او، آنهم با آن روحیه و طبعی لطیف، چگونه تک تک سلول های بدنش به گلوله هایی آتشین تبدیل شده و قلب خصم بعثی را جولانگاه تاخت خود قرار می دهد. هنگام برخورد با او علامت سئوال های مکرر در مکرری ذهنت را آشفته می کرد. چگونه او از خنکای دلنشین فضای دانشگاه، آنهم در عنفوان جوانی و آتشفشان سنین غرور و شهوت دل کنده و در گرمای مهلک کوره جنگ روح بلندش را آبدیده می کند.

بی شک او استاد اعظم این دانشگاه را حسین بن علیع یافته بود که دانشگاه پایتخت را رها کرده و اینچنین بی مهابا از خاکریزهای بلند نفس عبور می کرد. و آنگاه که پیر جماران با فریادهای بلند خود تاریخ را به چالش می کشید که : بی اغراق مردم غیور و شریف ایران زمین به مراتب از مردمان صدر اسلام برترند، به چنین برگ های برنده ای استناد می نمود.

اینک تیر ماه سال شصت و پنج است و گرمترین ماه سال و بارش تیغ های آفتاب. او به همراه دیگر رزمنده های تیپ 15 امام حسنع جهت آزادي مهران و دفع پاتک های وحشتناک ارتش متجاوز بعثی بعد از عمليات خود را به مهران رسانده اند و در جنگی نا برابر، و شاید به جرات بتوان گفت تنها جنگی بود که شلیک یک فشنگ، جوابش یک گلوله تانک یا یک راکت هلی کوپترهای مجهز شوروی سابق بود، سینه های ستبر خود را سد دفاع از حریم دین و این مرز و بوم کردند.

حجم سنگین آتش طرفین بسیار زیاد بود و هلی کوپترهای خصم دون نیروهای لشکر اسلام را زمینگیر کرده بود که ناگهان راکت شلیک شده جیپ صد و شش را به سمت آسمان پرتاب کرد و تکه پاره آهن های مچاله شده بشدت به زمین برخورد کرد. علی و او هر یک به سویی پرتاب شدند چشم و ناحیه راست بدن و صورت علی کاملاً متلاشی و بطور کامل غرق در خون شده بود و تصور همگان این بود که علی به شهادت رسیده است. و بدن سالم او حکایت از زنده بودنش داشت و تو گویی او بر خاک های گرم منطقه به خوابی عمیق  فرو رفته است.

اما غافل از آنکه ترکشی کوچک بعد عبور از بازوی دست چپش ماموریت داشت تا قلب او را به آسمان ها گره بزند و آن ترکش کوچک کلید رهایی روح بلندش از قفس تن شد. غروب آن روز، غروب آفتاب آلاله ای بود که اندک صباحی میهمان ما خاکیان بود.

شهید بیست و سه ساله دانشجوی دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران، سعدی موسیوند اینک در آرامستان گوشه سر بر مولا و سرورشان، اقیانوس بی کران عشق و وفا ابا عبدالله الحسینع نهاده اند و حسرت فرشتگان را در این امتحان نظاره گرند.

 


نوشته شده در تاريخ شنبه 4 تير 1390برچسب:, توسط مصطفی

همرزمان تصوير و منطقه عملياتي را شناسايي كنيد. تا دگر بار خاطره ها شما را در حال و هواي زيباترين روزها ببرد .

 


نوشته شده در تاريخ شنبه 4 تير 1390برچسب:, توسط مصطفی

 

كدامين ياران ؟ و كدامين منطقه عملياتي است ؟ همرزمان خود را در كسوت جواني در تيپ خوبان شناسايي كنيد و براي ما بنويسيد .

تصاوير را با دقت نگاه كنيد ،اگرخود را در ميان آنها يافتيد . آينه اي مقابل خود بگيرد ، نه نه ....جوي آب لازم نيست فقط آينه اي مقابل خود بگيرد تا گذر زمان را دريابيد. چهره هايتان تغيير كرده ولي قطعاً وجودتان همان صفا را دارد .

 


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 1 تير 1390برچسب:, توسط مصطفی